قاضی خوب
قاضی ی خوب عدالت خواه است با عـدالـت دل او همـراه است
گرچه در مصـدر قـدرت باشد از غم و درد همه آگاه است
منصف و نرم زبان و خوش روی در سر و کار به خلق ال... است
نه غروری است به حرف و عملش نه اسیر زر و مال و جاه است
همـتش گرچـه بلـند است ولی دست حرص و طمعش کوتاه است
مثل شیری است که بی واهمه از نقشه ی گرگ و هم روباه است
هرکجـا هـم نتـوانـد کـاری بهر مظلوم دلش پر آه است
«آبیا» قاضی اگر نیست چنین فاسدی بوالهوس و گمراه است
بهر ظالم سبـب دلگـرمیـست بهر مظلوم غمی جانکاه است
احمد ابراهیم زاده مشهدی(آبی)
بنام خدا
وقتی انصاف نباشد اثری از دین نیست
در غیابش عملی بهر دلی تسکین نیست
هرکه در دامن انصاف بود دست بکار
او بداند به جهان بهتر ازین آیین نیست
وقتی انصاف نباشد به دهی یا شهری
کوچکان را به بزرگان ادب و تمکین نیست
هرکجا مکتب انصاف بود برنامه
هیچکس بهر قضاوت به کسی بدبین نیست
در میان همه رفتار کسان بین کسان
هیچ رفتار چو انصاف گری شیرین نیست
آری انصاف اگر باشد و کاری بکند
ابروی (آبی) آزرده چنین پرچین نیست
ای نمر باقر النمر ای شیخ ، تو شهید ره خدا گشتی
وز جنایتگری ی آل سعود ، از بلای جهان رها گشتی
به خدا و پیمبر و آلش ، سرفرازانه گشته ای ملحق
گرچه از خاندان و یارانت ، در میانسالی ات جداگشتی
مهر خود را به سینه ی شیعه ، با شجاعت چه جاودان کردی
لیک بر دودمان آل سعود ، باعث وحشت و فنا گشتی
گرچه خاموش گشت فریادت ، از بلندای بامهای خروش
با تمام وجود با مرگت ، نغمه ای در جهان رسا گشتی
مرحبا برتو و به هرکس هست ، هم مرام توی علی باور
که علی وار بی هراس از مرگ ، در ره عدل جانفدا گشتی
مرد بودی و ننگ و نکبت را ، کردی از خویش در دو عالم دور
چون به عشق حسین سبط نبی ، قهرمانانه مبتلا گشتی
گرچه آل سعود پست پلید ، متوسل شده است بر نیرنگ
تو ولی با شهادتی جانسوز ، بهر پیکار رهنما گشتی
«آبی» از روح سرفراز توشد ، مدح گوی تو ای بزرگ عرب
که تو با همت بلند خویش ، از شهیدان کربلا گ
ای نمر باقر النمر ای شیخ ، تو شهید ره خدا گشتی
وز جنایتگری ی آل سعود ، از بلای جهان رها گشتی
به خدا و پیمبر و آلش ، سرفرازانه گشته ای ملحق
گرچه از خاندان و یارانت ، در میانسالی ات جداگشتی
مهر خود را به سینه ی شیعه ، با شجاعت چه جاودان کردی
لیک بر دودمان آل سعود ، باعث وحشت و فنا گشتی
گرچه خاموش گشت فریادت ، از بلندای بامهای خروش
با تمام وجود با مرگت ، نغمه ای در جهان رسا گشتی
مرحبا برتو و به هرکس هست ، هم مرام توی علی باور
که علی وار بی هراس از مرگ ، در ره عدل جانفدا گشتی
مرد بودی و ننگ و نکبت را ، کردی از خویش در دو عالم دور
چون به عشق حسین سبط نبی ، قهرمانانه مبتلا گشتی
گرچه آل سعود پست پلید ، متوسل شده است بر نیرنگ
تو ولی با شهادتی جانسوز ، بهر پیکار رهنما گشتی
«آبی» از روح سرفراز توشد ، مدح گوی تو ای بزرگ عرب
که تو با همت بلند خویش ، از شهیدان کربلا گ
حاجیان در منا شهید شدند پیش الله رو سفید شدند
عاشقان حسین در آنجا کشته ی وارث یزید شدند
وز جنایتگری ی آل سعود عده ای نیز ناپدید شدند
احمد ابراهیمزاده مشهدی تخلص (آبی (آسمانی) ) ابراهیم زاده ی مشهدی تخلص (آبی (آسمانی)) شاعر ، نویسنده و خواننده و دارای شمّ سیاسی و ذوق فنی و هنری و تحقیقاتی در موارد مختلف و متنوع و دارای مدرک فوق دیبلم مخابرات و کارشناس حقوق(کام من تلخ از همه تلخینه هاست) درد من درد تمام سینه هاست) (این دل تنگ بخون آغشته ام ) زخمی ی تیغ تمام کینه هاست) (اشک من هم در نمود دردها) (بر رخم زنجیری از آیینه هاست) |