گر دلم را پُر نمی کرد آتشی ،سینه ام را سُر نمی کرد آهها
تا ز اندوه خروشانم چنین ،رعشه افتد بر تن خود خود خواهها
تا چو شیر از عمق جانم نعره ای،بهر محو زوزه ها سر می دهم
بهر من خطّ و نشانی می کشند ، گرگها ، کفتارها ، روباهها
تا صعودی می کنم سوداکنان ، بر فراز قلّه های پر امید
بندهای جادویی را می زنند ، سخت در پایم نظرکوتاهها
فرصتی کو تا که جولانی دهم ؟، در فضاهای هنرهای شگرف
بس که طردم می کنند از صحنه ها ، دایمآً چسبیدگان بر جاهها
آه آتش می زند بر جان من ، مدعی با شعله های من منش
کادّعای راهداری می کند ، خود سر گم گشته در بیراهها
بی هنرهایی که در پشت هنر، سنگری از سنگ برپا کرده اند
هر یکی بر تخت زرین هنر، گشته اند از کبر خودخوان شاهها
من که باشم در رعیت مسلکی ،بهر ابراز وجود شاعری
نیست چون زیبنده ی آزادگی ،خم شدن پستانه بر درگاهها
داغ سنگینیست بر قلبم خدا ، در میان بیشه زار های و هو
خودنماییها که بهرم می کنند، پوستهای پر شده با کاهها
گر چو مولایم علی از بی کسی ، بهر فریاد و فغان و اشک آه
سرکنم هردم به چاهی از غمی ، پرشوند از اشک و آهم چاهها
«آبی ام» چون شعله های ناب ناب ،عاری از هر دود حسرت در دماغ
عادتم دادند بر بی مصرفی ، عرضه های بنجل بنگاهها
احمد ابراهیم زاده مشهدی (آبی)
احمد ابراهیمزاده مشهدی تخلص (آبی (آسمانی) ) ابراهیم زاده ی مشهدی تخلص (آبی (آسمانی)) شاعر ، نویسنده و خواننده و دارای شمّ سیاسی و ذوق فنی و هنری و تحقیقاتی در موارد مختلف و متنوع و دارای مدرک فوق دیبلم مخابرات و کارشناس حقوق(کام من تلخ از همه تلخینه هاست) درد من درد تمام سینه هاست) (این دل تنگ بخون آغشته ام ) زخمی ی تیغ تمام کینه هاست) (اشک من هم در نمود دردها) (بر رخم زنجیری از آیینه هاست) |