شدّت غم
وقتی از شدّت غم خون دلت گشت خوراک
یا رسد جان به لبت یا شوی از درد هلاک
اشک هایی که ز چشمت بچکد تا پایت
پاره های جگرت هست که ریزند به خاک
پیش چشمت همه دنیا بشود تیره و تار
بس که باشد شب و روزت ز بلا فاجعه ناک
بس که دلخور شوی از چرخ تصوّر شودت
خورده از بخت به پیشانی ات این مهر و پلاک
آنقدر خسته و دلگیر شوی از غم و درد
که نداری دگر از مردن و جان دادن باک
قاصد مرگ چو آید به سراغت ناگاه
به پذیریش به مشتاقی و با سینه ی چاک
«آبیا» خون جگر خوردن سرتاسر عمر
بازبهتر بود از لذّت بی مرز و ملاک
احمد ابراهیمزاده مشهدی تخلص (آبی (آسمانی) ) ابراهیم زاده ی مشهدی تخلص (آبی (آسمانی)) شاعر ، نویسنده و خواننده و دارای شمّ سیاسی و ذوق فنی و هنری و تحقیقاتی در موارد مختلف و متنوع و دارای مدرک فوق دیبلم مخابرات و کارشناس حقوق(کام من تلخ از همه تلخینه هاست) درد من درد تمام سینه هاست) (این دل تنگ بخون آغشته ام ) زخمی ی تیغ تمام کینه هاست) (اشک من هم در نمود دردها) (بر رخم زنجیری از آیینه هاست) |