من مشق مردی می کنم همواره با باد
با در نرفتـن از مسیـر عقل آزاد
بادی که می آید ز جوّی نکبت آلود
از هر کرانه موذیانه بهر بیداد
بیدادی یش لرزاندن اندام بید است
پس راست قامت بود بایدهمچو شمشاد
من راه خود را می روم بی هیچ پروا
گر آید از سوی اسیران سیل ایراد
بی باک باید بود در سیل حوادث
تا آید از سوی خدا الطاف امداد
آنرا که درسر عقل خوش تشخیص باشد
کی می کند در او اثر افسون صیاد
صیاد عقل است این که باشد در کمینت
مکرش بود بدتر ز تیغ تیز جلّاد
جلّاد اگر جسم تو را بی روح سازد
این می کَند عقل تو را از بیخ و بنیاد
َاز هر طرف بادی سراسیمه وزانست
تا در دل دونی کند وسواسی ایجاد
با نام دین و ضد دین هر کس کند جور
دین را چه تقصیر است در این فتنه آباد
باید که کوهی بود و از پا در نیامد
هرکس که سستی کرد با هر باد افتاد
«آبی» مبادا تا تو هم با این همه باد
از پا درآیی همنوای خیلی افراد
پس تا حضور فسق و ظلم و کبر و تزویر
فریاد کن فریاد کن فریاد فریاد
احمد ابراهیمزاده مشهدی تخلص (آبی (آسمانی) ) ابراهیم زاده ی مشهدی تخلص (آبی (آسمانی)) شاعر ، نویسنده و خواننده و دارای شمّ سیاسی و ذوق فنی و هنری و تحقیقاتی در موارد مختلف و متنوع و دارای مدرک فوق دیبلم مخابرات و کارشناس حقوق(کام من تلخ از همه تلخینه هاست) درد من درد تمام سینه هاست) (این دل تنگ بخون آغشته ام ) زخمی ی تیغ تمام کینه هاست) (اشک من هم در نمود دردها) (بر رخم زنجیری از آیینه هاست) |