حیّ علی الصّلاه
جانان صدا کند، مارا به بارگاه دربارگاه قدس ، بااین همه گناه
بشنو چه دلنشین ، گوید مؤذّنش براعتلای خاق ، از چاه تابه ماه
حیّ علی الفلاح ، حیّ علی الصّلاه
درهای عرش را ، بگشوده اند های باشد خداخودش ، دلجوی ودرگشای
برآنکه بگذرد ، زین امتیاز وای روزش شود سیاه ، عمرش شود تباه
حیّ علی الفلاح ،حیّ علی الصّلاه
بشتاب غافلا، درمحشر حضور بازاهدان شهر ، با اشتیاق وشور
هنگام توبه شد، بر درگه غفور مگذار تا نهد ، شیطان سرت کلاه
حیّ علی الفلاحّ ، حیّ علی الصّلاه
خودرا مکن تباه ، بهر جهان پست چون نیست در جهان ، پیروز بیشکست
ناکام از آن روند ،دلدادگان مست تاریخ هم بود، برگفته ام گواه
حیّ علی الفلاحّ ، حیّ علی الصّلاه
راه نماز را ، همواره پیش گیر بامانعان آن ، درگیر شو چو شیر
ایجاب اگر کند ، درراه آن بمیر گر بهر خلق وخیش خوبی وخیرخواه
حیّ علی الفلاحّ ، حیّ علی الصّلاه
باصدق وبا خشوع ، آن را اقامه کن هم وقت آن به تن ،پاکیزه جامه کن
دل را زبد بری ، بااین ادامه کن نه اینکه مجری اش ، باشی توگاه گاه
حیّ علی الفلاحّ ، حیّ علی الصّلاه
پیغمبر خدا ، آمد برای آن شد حضرت علی ، جانش فدای آن
خون حسین ریخت ، همچون بپای آن پس پشت کن به قهر، برهرچه سدّراه
حیّ علی الفلاحّ ، حیّ علی الصّلاه
جان ودلت شود ، وقت نماز پاک از بهر حق شوی ،مشتاق وسینه جاک
اینگونه گر شوی ، از ابلهان چه باک گر مسخره کنند، با خنده قاه قاه
حیّ علی الفلاحّ ، حیّ علی الصّلاه
بنگر چه با خلوص-، خوبان باصفا رو سوی مسجدند ، مشتاق وبی ریا
تا عاشقی کنند، درخانه ِی خدا زیرا که گشته اند، دلداه ی الاه
حیّ علی الفلاحّ ، حیّ علی الصّلاه
خوانی اگر تماز درمسجد وبه جمع قول خدارسد ،پیوسته ات به سمع
پس دردلت شود، جز زهد قلع وقمع دیگر کجا شوی ، دلبند مال وجاه
حیّ علی الفلاحّ ، حیّ علی الصّلاه
« آبی »به موعظه ، دل را مده زکف وقت نماز را ، اینسان مکن تلف
بشتاب تارسی ، درانتهای صف باشد که از گناه ، گیری دران پناه
حیّ علی الفلاحّ ، حیّ علی الصّلاه
احمد ابراهیمزاده مشهدی تخلص (آبی (آسمانی) ) ابراهیم زاده ی مشهدی تخلص (آبی (آسمانی)) شاعر ، نویسنده و خواننده و دارای شمّ سیاسی و ذوق فنی و هنری و تحقیقاتی در موارد مختلف و متنوع و دارای مدرک فوق دیبلم مخابرات و کارشناس حقوق(کام من تلخ از همه تلخینه هاست) درد من درد تمام سینه هاست) (این دل تنگ بخون آغشته ام ) زخمی ی تیغ تمام کینه هاست) (اشک من هم در نمود دردها) (بر رخم زنجیری از آیینه هاست) |