چه می بینم نمیـدانم بخوابم یا که بیـداری ازین طغیـان طوفـان کرده در دنیا به پرباری
ازیـن طـوفان ویرانسـاز کاخ رهبــرانی که ز بهـر غربیـان بودند چتون اسبـان افسـاری
ازین شورآفرینی هـای مردان پر از غـیرت به ضد دیوهای زشت خوی سخت سرباری
مسلمانان کوچک گشته در دنیای طاغوتی هـوای سـروری دارند در سـر در سـزاواری
جـوانانی کـه باتشـدیـد استبـداد مـزدوران خروشانی شدند ازخشـم با انگیزه سرشاری
که ایشان بی مهابا در ستیزی سخت مردانه زده دل را به دریـایند بی باک ز گـرفتاری
ز مشـت محـکم تکبیـرهای بی مهـاباشـان جفاکاران خـودکامه نگون گشتند با زاری
زتونس شد فراری بن علی ودر پی اش درمصر مبـارک نیز مخفی شد به شرم الشیخ با خواری
به لیبـی گشته قـذّافی ذلیل قهـرمـانانش که می جوینـد بی پروا ازآن خـودکامـه بیزاری
زبس دروحشت افتاده است از شور جوانانش برآنها حمـله ور گشته است مثل گرگ با هاری
جنایتهای او اینک به لیبی گشته یادآور ز جولانهای چنگیزی و تیموری و تاتاری
یمن هم گشته جولانگاه مردان و زنانیکه پر از غیضند از فسق و جنایتهای درباری
شده بحرین هم میدان جولان جوانانی که بیـزارنـد از شـاه و طفیلیهای پـرواری
شده شاه سعودی هم زترس خلق مظلومش شتابان دست بر دامان اصلاحات اجباری
وداده قول تغییرات جزِأی هم به قانونش ز ترس انقـلاب مـلتـش از روی ناچـاری
به اسراییل افتاده است رعشه در همه اعضا وخودرا می خورد پیوسته در جریان بیماری
دگر در خواب بیند دوره شوم مبارک را که با نخوت بر او میکرد اربابی و سالاری
نه دیگر بن علی را بنگرد نه روی تونس را مگر در خواب سنگینی و با آشفته پنداری
ز سقط مهره های غرب از دامان کشورها زده بر مغز حاکم های غرب آشفته پنداری
ز سوتی کز سر مبهوت آمریکا زده بر لب به هذیان گویی افتاده است دربحران تبداری
که می بیند هدرگشته است محصول جنایاتش پس از بسیار بدمستی و بد کاری و غدداری
گمان دارم بزودی انقلاباتی دگر همچون شـود برپا به شرق و غرب بر ضدّ ستمکاری
ز آتشهای پنهانی که باشد زیر خاکستر جهان پر شعله خواهد شد برای غرب آزاری
که سیصدسال دنیا را به نیرنگ و جفاکرده گرفتار هزاران درد و خفّتهای تکراری
دگر بگسیخت زنجیرش زدست و پای ملّتها اگر چه نیست در ذاتش ز حیله دست برداری
چو کم کم سلطه مغرب شود کوتاه از مشرق سرانشان نیز می گردند با خود در کلنجاری
وبعد از مدّتی دنیا شود درگیر آشوبی ز بی برنامه گی و پوچی وبیهوده انگاری
و گردد آنچنان آلوده نیرنگ و بیدادی که تنها از امام عصر باید خواستن یاری
و بردرگاه حق آنگاه گردد از همه خوبان تمام دستها بالا و اشک از دیدگان جاری
که برسان ای خدا مشکل گشای خلق عالم را که جز او کس نخواهد کرد رفع این گرفتاری
وآبی با دلی امیدوار و دیده ای حیران بود این بیت را با ضم ضمه با خویشتن گویان:
چه می بینم نمی دانم بخوابم یا که بیداری
ازین طغیان طوفان کرده در دنیا به پر باری
سروده احمد ابراهیم زاده (آبی)
احمد ابراهیمزاده مشهدی تخلص (آبی (آسمانی) ) ابراهیم زاده ی مشهدی تخلص (آبی (آسمانی)) شاعر ، نویسنده و خواننده و دارای شمّ سیاسی و ذوق فنی و هنری و تحقیقاتی در موارد مختلف و متنوع و دارای مدرک فوق دیبلم مخابرات و کارشناس حقوق(کام من تلخ از همه تلخینه هاست) درد من درد تمام سینه هاست) (این دل تنگ بخون آغشته ام ) زخمی ی تیغ تمام کینه هاست) (اشک من هم در نمود دردها) (بر رخم زنجیری از آیینه هاست) |