وه ، چه نسیم بهار ، بر سر شوق آورد
هر غم بیهوده را ، از دل و جان می برد
جان و دلش می شود ، سرخوش و مبهوت و مست
هرکه به رخسار گل ، شوق زنان بنگرد
بلبل شیدا نگر ، ناز گل باغ را
با طرب و چه چهش ،از دل و جان می خرد
حرکت پروانه و ، گردش زنبور بین
لطف خداوند را ، در همه جا گسترد
قمری و کبک و کلاغ ، مژده دهند از بهار
چلچله شادی کنان ، هر طرفی می پرد
هم همه درّندگان ، کامروایند وهم
آهوی سر درچمن ، می جهد و می چرد
عمر به غفلت مکن ، طی ز طرب «آبی» یا
کاین همه شور و نشاط ، طی شود و بگذرد
احمد ابراهیمزاده مشهدی تخلص (آبی (آسمانی) ) ابراهیم زاده ی مشهدی تخلص (آبی (آسمانی)) شاعر ، نویسنده و خواننده و دارای شمّ سیاسی و ذوق فنی و هنری و تحقیقاتی در موارد مختلف و متنوع و دارای مدرک فوق دیبلم مخابرات و کارشناس حقوق(کام من تلخ از همه تلخینه هاست) درد من درد تمام سینه هاست) (این دل تنگ بخون آغشته ام ) زخمی ی تیغ تمام کینه هاست) (اشک من هم در نمود دردها) (بر رخم زنجیری از آیینه هاست) |