الا ای خشک مغز بی تفکر ، که بر من می دهی من من کنان پز
و هر جا می نشینی با تکبر ، دهی بر هرکه بینی همچنان پز
تو را هر امتیاز و نعمتی هست ، بود لطف خداوند تعالی
کدامش را مگر خود آقریدی ، که داری بهر مردم بهر آن پز
نه مال و نه مقام و نه جمالت، نه علم و نه هنر نه هرچه دیگر
نمی ارزد به اینکه جاهلانه ، دهی با جسّ و توصیف و بیان پز
نگاهی کن به آنانی که روزی ، چنین بودند و اکنون مردگانند
که جز حسرت ندارد بهر ایشان ، که می دادند بهر دیگران پز
چو مردان خدا وارستگی را ، به جای خودستایی پیشه ات کن
که دنیا را به مرد حق چو بخشند ،نخواهد داد بهر امتحان پز
مباد «آبی» که خود هم نیز روزی ، برین لطف هنر از سوی ایزد
بیفتی بر غروری جاهلانه ، دهی بر بی هنرهای جهان پز
احمد ابراهیمزاده مشهدی تخلص (آبی (آسمانی) ) ابراهیم زاده ی مشهدی تخلص (آبی (آسمانی)) شاعر ، نویسنده و خواننده و دارای شمّ سیاسی و ذوق فنی و هنری و تحقیقاتی در موارد مختلف و متنوع و دارای مدرک فوق دیبلم مخابرات و کارشناس حقوق(کام من تلخ از همه تلخینه هاست) درد من درد تمام سینه هاست) (این دل تنگ بخون آغشته ام ) زخمی ی تیغ تمام کینه هاست) (اشک من هم در نمود دردها) (بر رخم زنجیری از آیینه هاست) |