«آبیا» حیله گر و موذی و کلاش مباش
عاطل و باطل و از زمره ی اوباش مباش
باش دلسوز همه در همه اوقات ولی
به فضولی نخود داخل هر آش مباش
گر کسی بود گرفتار غم و اندوهی به تماشای غمش خرم و بشاش مباش
چون شکر پاش شکر پاش به نیکو سخنی
شور سازنده ی کامی چو نمکپاش مباش
فرصت آمده را بی ثمر ازدست مده
وز پس گم شده در حسرت و ای کاش مباش
مثل آیینه نمایانگر بی رنگی باش ظاهر آرای به هر کار چو نقاش مباش
خواهی از همدم و همسایه نبینی ضرری
همدم عقرب و همسایه خفاش مباش
گر نخواهی که شود راز نهانت افشا در پی آنکه شود سر کسی فاش مباش
عقل و دینت چو نخواهی که ز دستت برود
همدم و هم قدم مردم عیاش مباش
گر نخواهی که دلت را کسی آتش بزند
آتش انداز به هر جای چو منقاش مباش
بهر بیچارگی ی مردم کم عقل و خرد درپی کشت پر از بهره خشخاش مباش
«آبیا» گر زخدا عز دو عالم خواهی خدمت خلق کن و در پی پاداش مباش
احمد ابراهیمزاده مشهدی تخلص (آبی (آسمانی) ) ابراهیم زاده ی مشهدی تخلص (آبی (آسمانی)) شاعر ، نویسنده و خواننده و دارای شمّ سیاسی و ذوق فنی و هنری و تحقیقاتی در موارد مختلف و متنوع و دارای مدرک فوق دیبلم مخابرات و کارشناس حقوق(کام من تلخ از همه تلخینه هاست) درد من درد تمام سینه هاست) (این دل تنگ بخون آغشته ام ) زخمی ی تیغ تمام کینه هاست) (اشک من هم در نمود دردها) (بر رخم زنجیری از آیینه هاست) |