شعری برای جشنواره
دارم خواب می بینم بیدارم کنید! دارم خواب می بینم که همه چیز بهم ریخته بیدارم کنید! راستی راستی دارم خواب وحشتناکی می بینم؟ دارم خواب می بینم همه چیز بهم ریخته ، آسمان طوفانی ؛ زمین لرزان و دریا به شدت خروشان شده ! حالم از همه چیز بهم می خورد ! چون همه چیز بهم ریخته . راستها چپه و چپه ها چپه تر شده اند! هیچ چیز سرجایش نیست حتی دل توی دلم هم نیست ! شگفتا ! که این همه صدای ناشی از بادهای از همه جا وزان و طوفانهای در همه جا غران و سیلهای به هر طرف سرگردان که دنیا را دست خوش فراز و نشیب های فراوان نموده است ؛ مرا حتی از خواب هم بیدار نکرده مگر چقدر خوابم سنگین است ؟ خدایا به من رحم کن! آی مردم ! آی دوستان صادق ! آی هم کیشان لایق! مرا بیدار کنید! دارم دل می ترکانم! مغزم ملتهب و روحم منقلب و قلبم به شدّت مضطرب شده است مرا بیدار کنید و هر چه زودتر بهتر! شاید بتوانم برای خودم و دنیا کاری بکنم؟ شاید بتوانم طوفانها را از خروش بیندازم و همه چیز را سر جای خود بنشانم . دارم خواب می بینم همه ی معیارها چه اقتصادی ، چه اجتماعی و چه فرهنگی بهم ریخته،یا چپه شده یا راکد و بی مصرف مانده . تعهد و اخلاق و مذهب درهمه چیز حتی در هنر رنگ باخته است . پررویی خیلی جاها کاربرد اساسی پیدا کرده و خیلی از مقامها را با بادمجان دور بشقاب چینی تصاحب کرده است . و اگر این طوفان ارزش به هم ریز با همین سرعت پیش رود ، گرد و خاکش چشم همه ی حقیقت بینان و واقع نگران را کور خواهد کرد .
دارم خواب می بینم که با فرستادن شعر به جشنواره ی فرهنگی فقط دارم خودم را مسخره می کنم و روزگار دارد دوچشمی و خیره خیره به من نگاه کرده و مرا تمسخر و دهنکجی می کند ، زمانه هم دارد قه قه کنان به ریش من می خندد. و مرا به جامعه وارونه معرفی می کند .
دارم خواب می بنیم بی هنرها به طرف هنرمندان یورش برده اند و آنها را با هر کلک شده یکی یکی از اسبهای اجتماعی پایین می اندازند و خودشان به جاتی ایشان سوار آن اسبها شده چهار نعله وبا شور وشوق به طرف اهداف مادیشان می تازند
دارم خواب می بینم که پررویی و لجام گسیختگی دارد کم کم با رنگهای جورواجور و شگردهای مختلف جای هنر اصیل را می گیرد.
دارم خواب می بینم با بوغ و کرناهای وسوسه انگیز از ما بدتران به از ما بهتران تغییر مقام می دهند و بر روی مبلهای از ما بهتری لم داده در حالی که پاها را روی هم انداخته در یک دست سیگار و در دست دیگر خودکاری را گرفته اند ، برای انتخاب بهترینهای خیلی از رشته ها مخصوصاً هنری تلاش می کنند و توجیهات می بافند و برای شور خصوصی ی خصوصی ی بین هم یک شبکه ی ارتباطی داخلی برقرار کرده اند و برای اعمال نفوذ بیشتر و مؤثّرتر از هر کانالی به مغز هم توصیه تزریق می کنند. و به خودشان در دخالت در همه امور هنری حق هم می دهند . آنها بدون اینکه با هیچ معیار منصفانه ای سر و کار داشته باشند. با همه ی پررویی که در اشغال کرسی ها مختلف دارند در برابر آشنهاهایشان از کم رویی خجالت زده و آب می شوند و مجبورند هر امتیازی را به آنها پیش کش کنند. زیرا اغلب افراد شرکت کننده در مسابقه را می شناسند، آنها یا شاگردانشان یا همشهری و هم محلی و یا هم مرام اجتماعی شان بوده و یا یک جوری دیگر وسایل رودر بایستی را برایشان فراهم کرده اند و چنان خودشان را با آب و تاب به مقامات بالاتر معرفی می کنند که گویی در این عرصه رقیبی برایشان وجود ندارد و چنان با ایشان متواضعانه و مؤدبانه نشست و برخاست می کنند که گویی نه تنها از قلمشان که از گفتار و رفتارشان هم هنر می بارد. و در هر نشست و برخاست کلی محبوبیت و مشهوریت و قدرت نفوذ و غیره کسب می کنند و راه را برای هرگونه اختیارداری در امور هموار می نمایند تا بتوانند در این عرصه دوستان و آشنایانشالن را هم به شهرت و مقام و نان و نوایی برسانند و کاسه کوزه هرکه را که با جولان دهی در میدان هنر متعهدانه موی دماغشان شود به هم بریزند و چنان اورا خاک نشین کنند که دیگر جریت نکند در مقابلشان عرض اندام نماید .دارم خواب می بینم عده ای تازه از راه رسیده و درد انقلاب نکشیده و زهر اضطراب نچشیده ی و در دام هوس افتاد ه رو مبلهای آنچنانی نشسته در حالی که لم داده و پایشان را روی هم انداخته اند ،بعد از دود کردن سیگار با هم شور می کنند تا چگونه و با چه معیاری برندگان اشعار مسابقه را انتخاب کنند. .
تصنیـــف نمـــاز
جانان صدا کند، مارا به بارگاه دربارگاه قدس ، بااین همه گناه بشنو چه دلنشین ، گوید مؤذّنش
براعتلای خلق ، از چاه تابه ماه حیّ علی الفلاح ، حیّ علی الصّلاه
درهای عرش را ، بگشوده اند های باشد خداخودش ، دلجوی ودرگشای برآنکه بگذرد ، زین امتیاز وای
روزش شود سیاه ، عمرش شود تباه حیّ علی الفلاح ،حیّ علی الصّلاه
بشتاب غافلا، درمحشر حضور بازاهدان شهر ، با اشتیاق وشور هنـگام تـوبه شـد ، بر درگـه غفور
مگذار تا نهد ، شیطان سرت کلاه حیّ علی الفلاحّ ، حیّ علی الصّلاه
خودرا مکن تباه ، بهر جهان پست چون نیست در جهان ، پیروز بی شکست ناکام از آن روند ،دلدادگان مست
تاریخ هم بود، برگفته ام گواه حیّ علی الفلاحّ ، حیّ علی الصّلاه
راه نمـاز را ، همواره پیش گیر بامانعان آن ، درگیـر شو چو شیر ایجـاب اگر کند ، درراه آن بمیر
گر در ره خدا ، هستی تو خیرخواه حیّ علی الفلاحّ ، حیّ علی الصّلاه
باصدق وبا خشوع ، آن را اقامه کن هم وقت آن به تن ،پاکیزه جامه کن دل را زبد بری ، بااین ادامه کن
نه اینکه مجری اش ، باشی توگاه گاه حیّ علی الفلاحّ ، حیّ علی الصّلاه
پیغمبر خدا ، آمد برای آن شد حضرت علی ، جانش فدای آن خون حسین ریخت،همچون بپای آن
پس پشت کن به قهر، برهرچه سدّراه حیّ علی الفلاحّ ، حیّ علی الصّلاه
جان و دلت شود ، وقت نماز پاک از بهر حق شوی ،مشتاق وسینه چاک اینگونه گرشوی، از ابلهان چه باک
گر مسخره کنند، با خنده قاه قاه حیّ علی الفلاحّ ، حیّ علی الصّلاح
بنگر چه با خلوص، خوبان باصفا رو سوی مسجدند ، مشتاق و بی ریا تا عاشـقی کننـد ، درخـانه ِی خدا
زیرا که گشته اند، دلداه ی الاه حیّ علی الفلاحّ ، حیّ علی الصّلاه
خوانی اگر نماز درمسجد وبه جمع قول خدارسد ،پیوسته ات به سمع پس دردلت شود، جز زهد قلع وقمع
دیگر کجا شوی ؟ دلبند مال وجاه حیّ علی الفلاحّ ، حیّ علی الصّلاه
(آبی) به موعظه ، دل را مده زکف وقت نماز را ، اینسان مکن تلف بشتـاب تارسی ، درانتـهای صف
باشد که از گناه ، گیری دران پناه حیّ علی الفلاحّ ، حیّ علی الصّلاه
احمد ابراهیم زاده مشهدی «(آبی)» 09155573975 وبلاگ jedoabi.parsiblog.com
احمد ابراهیمزاده مشهدی تخلص (آبی (آسمانی) ) ابراهیم زاده ی مشهدی تخلص (آبی (آسمانی)) شاعر ، نویسنده و خواننده و دارای شمّ سیاسی و ذوق فنی و هنری و تحقیقاتی در موارد مختلف و متنوع و دارای مدرک فوق دیبلم مخابرات و کارشناس حقوق(کام من تلخ از همه تلخینه هاست) درد من درد تمام سینه هاست) (این دل تنگ بخون آغشته ام ) زخمی ی تیغ تمام کینه هاست) (اشک من هم در نمود دردها) (بر رخم زنجیری از آیینه هاست) |