آبی ی خاکی
گرچه «آبی» هستم اما خاکی ام خاک خشکی نه که در نمناکی ام
مثل گل نرمم به دست روزگار وز شدن پامال در بی باکی ام
در تنفر باشم از هر دود و دم گرچه در ظاهر کمی تریاکی ام
با همه دلخونی از بدسیرتان از خودم هم دلغمین و شاکی ام
شاکی ام از خود که با خوش بینی ام متهم برضعف بی ادراکی ام
گرچه بی باکم ز نیش مارها بیمناک از ننگ سر درلاکی ام
از بداریهای عمر پر غمم بهر هر آینده در شکاکی ام
گر به ظاهر نیز سردم مثل برف در درون از کوه آتش حاکی ام
نیستم برطبق میلم پاک پاک عاشق اما بر صفای پاکی ام
گرچه سستم در مسیر انتقام در خودافروزی پر از چالاکی ام
پیش ناحق سینه ام باشد ستبر بهر حق در حال سینه چاکی ام
عاجزم از مشت و مال بخت چون بهر خود مشغول بر دلّاکی ام
زین جهت ورد زبانم این بود : گرچه «آبی» هستم اما خاکی ام
احمد ابراهیمزاده مشهدی تخلص (آبی (آسمانی) ) ابراهیم زاده ی مشهدی تخلص (آبی (آسمانی)) شاعر ، نویسنده و خواننده و دارای شمّ سیاسی و ذوق فنی و هنری و تحقیقاتی در موارد مختلف و متنوع و دارای مدرک فوق دیبلم مخابرات و کارشناس حقوق(کام من تلخ از همه تلخینه هاست) درد من درد تمام سینه هاست) (این دل تنگ بخون آغشته ام ) زخمی ی تیغ تمام کینه هاست) (اشک من هم در نمود دردها) (بر رخم زنجیری از آیینه هاست) |